وقتی که خورشید خندید

110،000 ریال

وزن 75گرم
سرشناسه : روئین، عارفه، ‏‫ ‏
‏عنوان و نام پديدآور : وقتی که خورشید خندید/ نویسنده عارفه روئین ؛ تصویرگر نسرین صمصامی.
‏مشخصات نشر : تهران: ستاره جاوید، ‏‫۱۳۹۶.
‏مشخصات ظاهری : ‏‫۱۲ص.: مصور (رنگی).
‏شابک : ‏‫ 6-1-97579-600-978
‏وضعیت فهرست نویسی : فیپا
‏يادداشت : گروه سنی: ب، ج.
‏موضوع : داستان‌های فارسی
‏موضوع : داستان‌های تخیلی
‏شناسه افزوده : ص‍م‍ص‍ام‍ی‌، ن‍س‍ری‍ن‌، ‏‫۱۳۴۵ -‏، تصویر‌گر
‏رده بندی دیویی : ‏‫۸فا۳ر۸۶۴و ۱۳۹۶
‏شماره کتابشناسی ملی : ۴۹۲۱۹۰۱

ناموجود

دسته:

توضیحات

برشی از کتاب وقتی که خورشید خندید داستان کودکانه اثر عارفه روئین نشر ستاره جاوید

وقتي که خورشيد خنديد 

كيوان وقتي از مدرسه به خانه رسيد،به اتاقش رفت دفتر نقاشي‌اش را از درون كيفش در آورد ، روي فرش دراز كشيد و مداد رنگي‌هايش را روي فرش ريخت.

خانم معلم گفته بود همه بچه‌ها يك منظره قشنگ بكشند.

كيوان مي‌خواست بهترين منظره را بكشد،ابتدا مداد سياهش را برداشت،مداد نوك نداشت،كيوان مداد را تراشيد نوك مداد شكست، كيوان دو مرتبه تراشيد،

نوك مداد دو مرتبه شكست.او آنقدر مداد را بدتراشيد كه يك مداد سياه كوچك باقي ماند.كيوان آن را به گوشه‌اي انداخت.مداد قهوه‌اي را برداشت،با مداد

قهوه‌اي روي ورق سفيد دفترش چند كوه كج و كوله كشيد ،كوه‌ها به كيوان دهن كجي كردند.

صداي قاروقور شكمش بلند شد.كيوان بي اعتنا به گرسنگي‌اش ،مداد قهوه‌اي را به دو نيم كرد و هر كدام را به طرفي انداخت.مادر صدايش كرد: ” كيوان،ناهار

آماده است پس چرا نمي‌آيي؟”كيوان بلند داد زد: نقاشيم تموم شد ميام. مدادها

ازصداي فريادكيوان ترسيدند.برشی از کتاب وقتي که خورشيد خنديد

كيوان مداد زرد را برداشت،آن را دردستانش فشار داد، مداد زرد دردش آمد.كيوان مداد زرد را بالاي كوه‌ها برد و يك خورشيدكشيد بعد ته مداد را به دهانش برد

و آن را گاز گرفت،مداد زرد دردش آمد،كيوان مداد را از دهانش در آورد و سر مداد را با دندانش كند،مداد زرد جيغي كشيد و از دست‌هاي كيوان به زمين افتاد.

خورشيد از دست كيوان ناراحت شد و اخم كرد،همانجا پشت كوه‌هاي كج و كوله نشست و با كيوان قهر كرد.كيوان سرش را در دفتر نقاشي‌اش فرو

برد،نقاشي‌اش را نگاه كرد و يك خورشيد اخمو با چندكوه كج و كوله ديد،نقاشي‌اش اصلا قشنگ نبود.

دفترش را به گوشه‌اي پرت كرد.مدادهاي سبز و قرمز و آبي وقتي كيوان را عصباني ديدند ترسيدند و خودشان را پشت ميز قايم كردند.

كيوان هر چه به دنبال مدادهايش گشت آن‌ها را پيدا نكرد كه نكرد.

برشی از کتاب وقتي که خورشيد خنديد

پاك كن هم خودش را از ترس زير فرش قايم كرد. كيوان ناراحت بلند شد و به طرف اشپزخانه رفت،مادرغذايش را كشيد ونگاهي به كيوان انداخت: چرا

ناراحتي؟ كيوان مشغول خوردن شد.مادر كيوان ديگر سوالي نكرد.

کیوان تا شب بازی کرد و بعد از خوردن شامش خوابید. صبح صبحانه‌اش را تند تند خورد و با عجله دفتر نقاشي‌اش را درون كيفش گذاشت و بدون خداحافظي

از در بيرون رفت مادر صدايش كرد: كيوان خداحافظي يادت رفت،اما كيوان رفته بود.

 وقتي به مدرسه رسيد،زنگ خورده بود و بچه ها سر

كلاس رفته بودند.كيوان وارد كلاس شد،خانم معلم سرش را به طرف كيوان برگرداند و گفت:باز هم كه دير اومدي،

برو بنشين و دفتر نقاشي‌ات

را بگذار روي ميز.

كيوان  دفتر نقاشي‌اش را روي ميز گذاشت.خانم معلم يكي يكي نقاشي بچه ها را نگاه

كرد،وقتي به كيوان رسيد و نقاشي‌اش را ديد مثل خورشيد خانم نقاشي كيوان اخم كرد و گفت: ” امان از دست تو،اين چيه كشيدي؟”

برشی از کتاب وقتی که خورشید خندید داستان کودکانه اثر عارفه روئین نشر ستاره جاوید

توضیحات تکمیلی

وزن 200 کیلوگرم