من هنوز منتظرم(فایل)

50،000 ریال

توضیحات

برشی از کتاب من هنوز منتظرم نشر ستاره جاوید:

من هنوز منتظرم:

چشم که باز می کنم خشکم میزنه. با یه تکون روی تشک می شینم و ذل می زنم به جای خالی بابا. یعنی رفته؟

مامان از صدای آه بلندی که می کشم چشم باز می کنه و مثل همیشه تکرار می کنه: “چه زود بیدار شدی.”

می گم: “مامان! بابا کو؟”

می گه:”کشیک سر کوچه! یادت رفته؟”

آخ جونی می گم و می دوم سمت پله ها. پای راستم به لبه آخرین پله می خوره. اشک توی چشمم جمع می شه ولی این دفعه گریه نمی کنم. هیچ وقت دوست ندارم اشکامو ببینه.در رو که باز می کنم ازته کوچه دیده می شه- با اورکت همیشگی. براش دست که تکان می دم شروع می کنه به دویدن. قند توی دلم آب می شه.

صبر می کنم تا برسه. چشم می دوزم به خونه های خالی محله. همه به مسافرت رفتن و محله خلوت ما، خلوت تر شده- که مثل همیشه پای دزدا رو به اینجا باز کرده. هر شب چند مرد به نوبت سر کوچه کشیک میدن ..دزد…  نباید بترسم. انگشتای پاهام رونگاه می کنم. تکونشون میدم تا گرم بشن. می رسه و پیشونیمو می بوسه. صورتش یخ کرده، می گه:”صبح به این زودی اومدی جلو در چی کار دختر؟ بدو بریم تو.”

پله ها تمام شده، می خوایم داخل بشیم که برمی گرده و در رو بازمی کنه. ماشینی دم در خونه ما خاموش می شه. دررا که باز می کنه، عموم رو می بینم که از ماشین پیاده می شه. یادم رفته که سیزده بدره و روز شیطنت تو باغای شهریار.

حاضرمی شیم. سر از پا نمی شناسم. من عاشق وانت سواری ام. ولی دیدن لباسای نظامی ای که بابا پوشیده همه خوشی از یادم می بره. این یعنی ده روز تمام شده و اون باید برگرده به جبهه. این یعنی یک ماه دوری.

نگاهش بانگاه خیرم گره می خوره. با لبخند همیشگی می گه:”باید بموقع برسم…”

کمی مکث می کنه و ادامه می ده:” ولی تامیدان آزادی باشما میام. خوبه؟”

بغضم رو بزور فرومی خورم. من بچه نظامی ام ومثل بقیه بچه های مثل خودم، می فهمم باید و نباید یعنی چی، قانون یعنی چی، غرور یعنی چی، ولی … خوش به حال میثم که دو ساله اس وهیچ چی نمی فهمه. هنوز از خوشحالی بالا و پایین می پره. پشت می کنم تا اشک هام رو نبینه. مامان به سمت آشپزخونه می دوه. بغلم می کنه و می گه:” باشه باهاتون میام  ولی فقط چند ساعت….”

انگار خودش را دلداری می ده چون ادامه می ده:”با چند ساعت تاخیر که اتفاقی نمی افته.”