برشی از کتاب تهران از طهران نوشته شهره قائم مقامی

برشی از کتاب تهران از طهران باران بهاری جمع سه نفری گرم وصمیمانه ای داریم.بیژن،هادی،ومن. بیژن یک کلام ازحال مامی پرسد ویک کلام ازحال خودش درآمریکامی گویدوبرمی گردد به گذشته.ماهم یک کلام ازحال اومی پرسیم ویک کلام از حال خودمان می گوییم وبرمی گردیم به گذشته. خاله جان می گفت”وقتی تواینجایی،خیالم راحته که بیژن بازیRead More